حسین یک درس بزرگتر از شهادتش به ما داده است و آن نیمه تمام گذاشتن حج و به سوی شهادت رفتن است ؛ حجّی که همۀ اسلافش ، اجدادش ، جدش و پدرش برای احیای این سنّت ، جهاد کردند. این حج را می گذارد در وسط و شهادت را انتخاب می کند و به پایان نمی برد تا به همۀ حج گزاران تاریخ ، نماز گزاران تاریخ ، مؤمنان ِ به سنّت ابراهیم بیاموزد که :
اگر امامت نباشد ، اگر رهبری نباشد ، اگر هدف نباشد ، اگر حسین نباشد و اگر یزید باشد ، چرخیدن بر گرد خانۀ خدا با خانۀ بت مساوی است ...
چنانکه حسین ، همان که حج را نیمه تمام گذاشت ، کسانی که در غیبت حسین ، همچنان به طواف ادامه دادند مساوی هستند با کسانی که در همان حال بر گرد کاخ سبز معاویه در طواف بودند . زیرا شهید که حاضر است در همۀ صحنه های حق و باطل ، در همۀ جهادهای میان ظلم و عدل حاضر است ، حضور دارد ، می خواهد با حضور خویش این پیام را به همۀ انسانها بدهد که :
وقتی در صحنه نیستی ، هر کجا که می خواهی باش . وقتی که در صحنۀ حق و باطل نیستی ، وقتی که شاهد عصر خودت و شهید حق و باطل نیستی ، هر کجا که می خواهی باش : چه به نماز ایستاده باشی ، چه به شراب نشسته باشی هر دو یکی است .
شهادت ، حضور در صحنۀ حق و باطل همیشۀ تاریخ است .
و غیبت : آنهایی که حسین را تنها گذاشتند ، همه با هم برابرند . هر سه تیپشان یکی هستند : چه آنهایی که حسین را تنها گذاشتند تا ابزار دست یزید باشند و مزدور او ، و چه آنهایی که در هوای بهشت ، به کنج خلوت عبادت خزیدند و با فراغت و امنیت ، حسین را تنها گذاشتند و از دردسر حق و باطل کنار کشیدند و در گوشه محرابها و زاویۀ خانه ها به عبادت خدا پرداختند ، و چه آنهایی که مرعوب زور شدند و خاموش ماندند. زیرا در آنجا که حسین حضور دارد – و در هر قرنی و عصری حسین حضور دارد ! – هر کس که در صحنه او نیست ، هر کجا که هست ، یکی است ، مؤمن و کافر ، جانی و زاهد ، یکی است .
این است معنی این اصل تشیع ، که قبول هر عملی ، یعنی ارزش هر عملی ، به "امامت" و به" رهبری" و به" ولایت" بستگی دارد ! و اگر او نباشد ، همه چیز بی معنی است و می بینیم که هست .
رهبرم فرمان دهد ، غسل شهادت می کنم!